طلاق حادثه ای مهم و سهمگین در زندگی است و دوران پس از طلاق پستی ها و بلندی های زیادی دارد.گاهی فشار و ضربه روحی طلاق آنقدر زیاد است که زخمی عمیق و همیشگی بر جای می گذارد.بعضی ها جدایی را هرگز باور نمی کنند و نمی پذیرند و بعضی دیگر پس از مدتی زندگی عادی روزمره را پیش می گیرند اما در باقی روزهای زندگی تلخی طلاق و ترس از وابستگی و جدایی را به دوش می کشند.
حتی به هم خوردن نامزدی هم می تواند به همین صورت دردناک و ناراحت کننده باشد.اما برای هر دردی درمانی هم وجود دارد.شما با رعایت چند نکته ساده می توانید ناراحتی و افسردگی پس از طلاق را تا حد زیادی تخفیف دهید و خود را برای زندگی پس از طلاق آماده کنید.
احساساتتان را سرکوب نکنید
همه کسانی که طلاق را تجربه کرده اند می دانند که خشم وافسردگی چاشنی لاینفک آن است.غالبا مردم از احساس ناراحتی،غصه،افسردگی و خشم ،می ترسند.گاهی قدرت این احساسات تیره و تار به حدی است که می تواند همه زندگی شما را تحت الشعاع خود قرار دهد.اما باید آگاه باشید که گرچه ممکن است این احساسات خیلی شدید و منفی باشند اما مقطعی هستند و تجربه آنها شما را نابود نمی کند و اگر به خودتان اجازه بروز این احساسات را بدهید خیلی حالتان بهتر خواهد شد.از سوی دیگر اگر شما آگاهانه یا ناخودآگاه احساس خشم وغم ناشی از طلاق را سرکوب کنید ،هرگز دیگر نمی توانید رابطه ای سالم و صحیح برای ازدواج برقرار کنید و همیشه کوله بار زخمهای کهنه را به روابط جدیدتان وارد می کنید.پس به جای فروخوردن احساساتتان ،آنها را بیرون بریزید و بروز دهید.
زندگی ادامه دارد
معمولا وقتی دو نفر تصمیم به ازدواج می گیرند،رویاها و خواسته های مشترک و شیرینی را در سر می پرورانند.یکی دیگر از کارهای دردناک پس از جدایی فراموش کردن این آرزوها است.این کار بسیار مشکل است چون همان رویا ها هستند که توان حرکت رو به جلو را به شما می دهند.اما باید به یاد داشته باشید که جدایی از کسی که کاخ آرزوهایتان را با او ساخته بودید به معنای پایان همه چیز و نابودی رویاهایتان نیست.شما هستید که باید خود را بازیابید و آرزوها و اهدافی که با شرایط کنونی شما هماهنگ هستند را به اجرا درآورید
یکی از مهمترین نیاز های افرادی که واقعه بزرگی مثل طلاق را پشت سر گذاشته اند ،داشتن کسی است که به حرفهایشان گوش بدهد.کسی که آنها را قضاوت نکند و با دلسوزی با آنها همدردی کند.از دوستان و نزدیکانتان بخواهید که بدون اظهار نظر پای درد دل شما بنشینند و فقط گوش بدهند.لازم نیست شما را نصیحت کنند و یا نظرشان را راجع به احساسات تلخ شما ابراز کنند.پس خجالت نکشید و خواسته خود را ابراز کنید و تقاضای کمک کنید.اگر چنین شخصی در اطرافیان شما وجود ندارد می توانید از یک مشاور کمک بگیرید.
اشتباهاتتان را بپذیرید
بخش مهمی از سفر شما به سمت بازیابی سلامت روانتان،درک اتفاقاتی است که باعث جدایی شما شده است.شما باید با صداقت کامل تمام اتفاقات و مسیری را که باعث اختلاف و در نهایت جدایی شما و همسرتان شده است را با خود مرور کنید.سعی کنید به جای ملامت کردن طرف مقابل ،نقش خود را در کل ماجرا پیدا کنید و با شجاعت خطاهایتان را بپذیرید.به انتخاب های اشتباهتانفکر کنید .چه کارهایی را می توانستید متفاوت انجام دهید؟ آیا اگر دوباره در همان شرایط قرار بگیرید, عکس العملتان متفاوت خواهد بود؟این بازنگری را به هدف توانمند کردن خود انجام دهید. به خاطر داشته باشید که شما قربانی این ازدواج نبوده اید و حتما سهمی در اشتباهات و یا مسیری که به جدایی ختم شده است ،داشته اید.این فکر به شما اعتماد به نفس می دهد و توانمندتان می کند.
به دلایلی که به خاطر آنها همسر سابقتان را انتخاب کرده بودید فکر کنید.معمولا اغلب ما تنها دلیل انتخاب همسرمان را “دوست داشتن” می خوانیم.اما در واقع آنچه ما دوست داشتن می خوانیم نیازهای بی پاسخی است که اغلب حس می کنیم.مثل نیاز به مورد محبت واقع شدن،نیاز به اینکه کسی عاشق ما باشد و به ما احتیاج داشته باشد.نیاز به پیدا کردن کسی شبیه به پدر و یا مادر که به ما در تخفیف کمبودهای دوران کودکی کمک کند .نیاز به کسی که ما را تائید کند و حس خوبی به ما القا کند.ترسها هم می توانند ما را به علاقه مند شدن به شخص دیگری ترغیب کنند.ترس از تنها بودن وبی پشتوانه بودن از شایع ترین ترسهایی است که ما را به سمت ازدواج سوق می دهد. اما آیا این دلایل می توانند پایه محکمی برای یک زندگی زناشوئی موفق باشند؟ بدون شک جواب این سئوال منفی است.شما باید همسر خود را به خاطر فضائل اخلاقی او،مشترک بودن اهداف کلی زندگی و داشتن همراهی رهرو در سفر زندگی انتخاب کنید.
بخشش بر هر درد بی درمان دواست
هم خود و هم همسر سابقتان را ببخشید.به این فکر کنید که هر دوی شما نسبت به میزان آگاهی و تجربه خود بهترین عملکرد را در شرایط بحران انجام داده اید و حتی اگر یکدیگر را آزار هم داده اید به خاطر بدجنسی و توهین نبوده بلکه شرایط اینگونه اقتضا می کرده است و شاید هم به خاطر دفاع و حفظ خود در آن لحظات مجبور به بروز چنین رفتارهایی شده اید.بخشش شما را از قید تنفر و افسردگی و ملامت آزاد می کند .البته نباید انتظار داشته باشید که بخشش و فراموشی آسان حاصل شود.بخشش به تمرین نیاز دارد.تمرین مداوم و روزانه.به همسر سابقتان فکر کنید و او را برای همه چیز ببخشید
رابطه را کاملا قطع کنید.
برای فراموش کردن همسر سابقتان باید 3 تا 6 ماه او را اصلا نبینید.شاید فراموش کردن او سخت ترین و دردناکترین بخش طلاق باشد چون شما به حضور فیزیکی او و دوستی نزدیک با او عادت کرده اید و همیشه از دست دادن یک دوست و امین حتی به هر دلیلی که باشد بسیار مشکل است.اما اگر می خواهید از عواقب و آسیبهای طلاق شفا یابید بایداین دوست را از دست بدهید.سعی کنید تماس خود را با او به حداقل برسانید و اگر بچه دارید اجازه بدهید والدین شما بچه را به ملاقات پدرش ببرند.
در آخر باید بدانید که طلاق یک عمل پر استرس و دردناک است که مسیر زندگی شما را برای همیشه تغییر می دهد.برای مواجهه با این تغییر باید قوی باشید و از خود مواظبت کنید. غذای خوب بخورید،ورزش کنید و خوب بخوابید.برای تقویت روحتان هم می توانید به کارهای خلاق هنری یا ورزشهایی چون یوگا روی آورید.نقش دوست خوب هم در این دوران بسیار حیاتی است.اجازه ندهید تنهایی اذیتتان کند.دوستان خوبی پیدا کنید و با آنها به مسافرت بروید.طلاق آخر زندگی نیست ،بلکه شروعی دوباره با کوله باری پر بارتر از تجربه است