برای من …..
برای من ، هنوز هم تو مثل یک خیال خوب
شبیه آرامش عشق ، غرور یک ستایشی !
برای من همیشه تو ، از آسمان رسیده ای
زلال و آبی و رها ، به رنگ پاکی ابرها
که از خدای آسمان ، به قلب من ، نشسته ای
برای من، هنوزهم ، تو حس خوب بودنی
پر از طنین امن عشق ، خود مقدس منی
برای من هنوز هم ، تو مثل یک نیایشی
عمیق و آبی و شریف ، وسیع و سبز وسر بلند
که می رسانی ام به اوج، که می نشانیم به نور
و می سپاریم ….
به عشق……..
**********************************************
نقاش بی همتا
زندگی هم زشت و هم زیباست
گر که زشتی آفریدی
زشتی اش ، در قعر شب پیداست ؟!
گر که زیبایی
یقین
می ماند و خود
نقش بی همتاست
پس تویی ، نقش آفرین
نقاشی ات یکتاست
می کشی نقش پری ، تا آورد
از آسمان رازی
کزان روشن شود دنیا
می کشی دیوی که باشد بی سو و بی پا
می وزد توفنده بادی
غرد و ویران کند هر جا
بازوانت پر توان
خود می کنی تقدیر خود
یا زشت و یا زیبا
پس تویی نقش آفرین ، نقاش بی همتا
**************************************************
پایان تردید
همه جا هستی و من از همه جا بی خبرم
زیرا باران ، روی یک شاخه گل سرخ
در کنار غم واندوه دلی
یا میان خوشی و بی دردی
همه جا هستی و من از همه جا بی خبرم
در کنار غزلی از حافظ
در میان گریه
در پس نا امیدی
همه جا هستی و من از همه جا بی خبرم
در کنار همه باور ها
یا میان هر چه نا باوری و تردید است
پس یک خاطره تلخ
بعد از اندوه جدایی
بعد دل بستن و بگسستن و دلگیر شدن
همه جا هستی و من از همه جا بی خبرم
تو خودت اصل حضوری
درک من محدود است
همه جا هستی و من از همه جا بی خبرم
یاری ام کن بتوانم
روی نومیدی و یاس
روی این بی خبری
خط بطلان بکشم
و مددهای تو را
از دل و جان حس بکنم